کد مطلب:217430 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:303

حضرت موسی بن جعفر و علی بن یقطین
ابن سنان می گوید: روزی هارون الرشید یك لباس بسیار با ارزش و پر قیمتی به وزیرش «علی بن یقطین» كه از شیعیان مخلص حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود، داد و با این كار وی را گرامی داشت.



[ صفحه 319]



پس از چند روز، علی بن یقطین آن لباس پر ارزش را با مال زیادی از خمس كه همیشه تقدیم امام می كرد، به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرستاد. حضرت تمام اموال را قبول كرد ولی آن لباس قیمتی را پس داد و سفارش نمود كه این لباس را خوب نگهدار كه به این احتیاج پیدا خواهی كرد.

علی بن یقطین به فكر افتاد كه چرا امام علیه السلام این لباس را پس داده است، چون حضرت سفارش كرده بود به جهت همین آن را حفظ نمود.

یكی از غلامان كه از دادن خمس و لباس قیمتی علی بن یقطین به امام اطلاع داشت، به خاطر ارتكاب گناهی كه علی بن یقطین چند تازیانه به او زده بود، ناراحت شد، خود را به هارون الرشید رسانید و گفت: علی بن یقطین هر سال خمس مال خود را با تحفه های زیادی به موسی بن جعفر علیه السلام می فرستد. امسال نیز اموال زیادی با آن لباس پر ارزش كه جناب خلیفه به او عطا كرده بود، فرستاد.

آتش غضب هارون شعله ور شد و گفت: اگر این جریان صحت داشته باشد، او را می كشم. فوری دستور داد، علی بن یقطین آمد، به او گفت: آن لباس را كه در فلان روز به تو دادم چه كردی، آن را بیاور كه با آن كاری دارم.

علی بن یقطین گفت: آن را معطر كرده و در صندوقی گذاشته ام. آن قدر به آن علاقه دارم كه نمی پوشم. هارون گفت: باید همین لحظه آن را حاضر كنی.

علی بن یقطین غلامی را طلبید و به او گفت: برو فلان صندوق را كه در فلان منزل است، بیاور. غلام رفت و صندوق را آورد و در محضر هارون باز كرد. هارون لباس را با همان وصفی كه علی بن یقطین گفته بود، یافت. آتش غضبش خاموش شد و گفت: آن را به جای خود برگردان و به سلامت برو كه بعد از این سخن هیچ كس را درباره تو نخواهم شنید.

وقتی علی بن یقطین رفت، هارون دستور داد آن غلام سخن چین آمد، گفت: به این غلام هزار تازیانه بزنید، وقتی شروع كردند و پانصد تازیانه زده بودند كه غلام دنیا را وداع كرد و بر علی بن یقطین معلوم شد كه قصد حضرت از رد كردن لباس قیمتی چه بوده است.

بعد از آن بار دیگر با راحتی آن لباس را با هدایای دیگر به محضر حضرت فرستاد. [1] .



[ صفحه 320]




[1] روضة الواعظين، ص 213.